چشمی که از روایت این روضه ها تر است
"فردا کنار فاطمه با آبرو تر است"
عمری به گریه در پی دلدار بوده ایم
روز جزا پی من و تو چشم دلبر است
اصلا عجیب نیست که او را ندیده ایم
چشمی که دیده روی مهش چشم دیگر است
ما را شکسته سینه و بی سر قبول کن
وقتی که جسم زخمی ارباب بی سر است
اصلا اگر بهشت کنار تو نیستیم
دوزخ برای عاشق مهجور بهتر است
هنگام مرگ اگر برسد داد می زنم...
زیباترین دقایق من آنِ آخر است
شاعر:ناشناس
می خورد بر گونه ام از جانب صحنت شمیمی
می دهی اذن دخول این بار آقا با نسیمی
فرق دارد زائرت واگویه هایش با همیشه
دارد از «باب الجواد» این بار می آید یتیمی
دست خالی آمدم رسم ادب این نیست آقا
میهمان با توشه ای آید به دیدار کریمی
در میان سوره های چشم های مهربانت
«توبه»ام دارد چه«بسم الله رحمن الرحیم»ی
شاه توس! آواره ی آهنگ ناقوست مسیحی
یابن موسی! بی قرار طور آهویت کلیمی
از تو پنهان نیست شرح غصه ها هر چند گم شد
در صدای کفترانت ناله های یا کریمی
زخم های کهنه با دیدار تو درمان شد اما
دردهای تازه آوردیم ای یار قدیمی!
(قاسم صرافان)
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
به یاد چایی شیرین کربلایی ها
لبم حلاوت "احلی من العسل" دارد
چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش گوشه یک غزل دارد
بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد
غلامتان به من آموخت در میانه ی خون
که روسیاهی ما نیز راه حل دارد...
(سید حمیدرضا برقعی)
روز عاشورا، مادرم گفت: «برو روضه گوش کن تا چند کلام حرف حساب بشنوی». گفتم: من حالا کاری دارم بعد خواهم رفت.
رفتم اتاق، اما خودم ناراحت شدم. حال عجیبی به من دست داد، قلم را برداشتم و تابلوی «عصر عاشورا» را شروع کردم. قلم را که برداشتم همین تابلو شد که الان هست، بدون هیچ تغییری.
مادرم که برگشت، به او گفتم: « من روضه ام را خواندم ».
وی ادامه میدهد: الان که بعد از ۳۰ سال به این تابلو نگاه میکنم، میبینم اگر میخواستم این کار را امروز بکشم، باز هم همین تابلو به وجود میآمد، بدون هیچ تغییری. یک چیزی دارد این تابلو که خود من هم گریهام میگیرد
همین که سوی حرم اسب بی سوار آمد
مرا مصیبت بی انتها به بار آمد...
خرابه است و شب و سینه ای که پُر درد است
به عکس روز گذشته هوا عجب سرد است
ستاره ها همه از حال من خبر دارند
به قلب کوچک من آسمانی از درد است
گل بهشت حسینم ز بس نخوردم آب
خزان به دیدنم آمد که چهره ام زرد است
به پیش ضربت دشمن سپر برایم شد
قسم به جان عمویم که عمه ام مرد است
نسیم می وزد و صورتم چه می سوزد
خدا کند که بمیرد سرم چه آورده است!
(سیدمحمدجوادی)
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
عباس من! دیدی اما مانند خواهر ندیدی
آن صورت مهربان را، محبوب هر دو جهان را
وقتی غریبانه میرفت بی یار و یاور ندیدی
آری در آوردن تیر بی دست از دیده سخت است
اما در آوردن تیر از نای اصغر ندیدی
حیرانی یک پدر را با نعش نوزاد بر دست
آن بهت و ناباوری را در چشم مادر ندیدی
شد پیش تو نا امیدی تیر نشسته به مشکت
مثل من اطراف عشقت انبوه لشکر ندیدی
بر گودی گرم گودال خوب است چشمت نیفتاد
چون چشم ناباور من دستی به خنجر ندیدی
دلخونی اما برادر دلخونتر از من کسی نیست
آخر تو بر خاک صحرا مولای بی سر ندیدی
قلبت نشد پاره پاره، آن شب خرابه نبودی
آنجا سر یک پدر را در دست دختر ندیدی
سقا! تو ساغر ندیدی، در تشت زر، سر ندیدی
جای نیِ خیزران بر لبهای دلبر ندیدی
قاسم صرافان
اجرا شده توسط حسن نجف زاده در حسینیه معراج الشهدا شهرستان فردوس
شب تاسوعا محرم 92
که البته تا چند روز آینده صوت مداحی های محرم 92 رو می ذارم یاحق
چه غم اگر، که نگاه همه جوابم کرد
نگاه مادرت امسال هم حسابم کرد
دعای مادر تو بود و آمین رسول
خدا برای عزای تو مستجابم کرد
بگو بهشت که بر ما قلم کشد زهرا
برای خاک حسینیه انتخابم کرد
مرا نوشت کبوتر، به کربلایم برد
مرا نوشت بگریم، خودش گلابم کرد
نفس بده که بسوزم، من از نفسهایت
که سنگ بودم و داغ حسین آبم کرد
غبار بودم و شش گوشه اش، عقیقم ساخت
گناه بودم و لطف شما ثوابم کرد
حسین کُشت تو را بس که میکنی گریه
تو هم مرا بکش آقا، که غم خرابم کرد
دلم قرار ندارد گمان کنم امشب
که آه تو پُر دلشوره ی ربابم کرد
(علی اکبر لطیفیان)
ای داغدار اصلی این روضه ها بیا
صاحب عزای ماتم کرب و بلا بیا
تنها اُمید خلق جهان یابن فاطمه!
ای منتهای آرزوی اولیاء بیا
بالا گرفته ایم برایت دو دست را
ای مردِ مستجابِ قنوت و دعا بیا
فهمیده ایم با همه دنیا غریبه ای
دیگر به جان مادرت ای آشنا بیا
از هیچکس به جز تو نداریم انتظار
بر دستهای توست فقط چشم ما بیا
هفته به هفته می گذرد با خیال تو
پس لا اقل به حرمت خون خدا بیا
بیش از هزار سال تو خون گریه کرده ای
ای خون جگر ز قامت زینب بیا بیا...
عرض ارادت کم ما را قبول کن
امسال هم محرم ما را قبول کن
جایی نداشتیم اگراین روضه ها نبود
عشقی نبود اگر غم کرب و بلا نبود
از دستمال اشک تو خونابه میچکد
آقا! مگر به زخم دو چشمت دوا نبود؟
من را کسی به قدر دو گندم نمیخرید
این چشم اگر به خیمه ی تان آشنا نبود
بر ما ز آبروی خودت خرج کرده ای
ای وای اگر که لطف نگاه شما نبود
از ما مگیر یک نفس این "یا حسین" را
آقا! حسین گفتنِ ما دست ما نبود
ما با لباس نوکری اش زنده مانده ایم
عمری نبود اگر غم ارباب ما نبود...
اعلام کن این حکم خداوند غدیر است
بعد از تو علی بر همه ی خلق امیر است
فردوس به صحرای کویر آمده امروز
یا با نفس صبح عبیر آمده امروز
فرمان ز خداوند غدیر آمده امروز
پیغمبر اسلام بشیر آمده امروز
عید است ولی عید غدیر آمده امروز
حیدر به همه خلق امیر آمده امروز
اصحاب ، رس رود ارس را بگذارید
در عید علی دل به محمد بسپارید
عید است ولی عید خداوند قدیر است
عیدی است که پیغمبر اسلام بشیر است
عیدی است که حیدر به همه خلق امیر است
عیدی است که بر جان عدو نار سعیر است
این عید نه نوروز، نه مرداد، نه تیر است
این عید غدیر است غدیر است غدیر است
حق است که از پاره دل گل بفشانید
تا عیدی خود را ز محمد بستانید
عیدی که ز معبود رضایت شده کامل
انوار جهانگیر هدایت شده کامل
از سوی خدا لطف و عنایت شده کامل
با نطق نبی امر وصایت شده کامل
آئین پیمبر به نهایت شده کامل
ابلاغ رسالت به ولایت شده کامل
جبریل دل از خواجه عالم برباید
با نغمه اکلمت لکم دینکم آید
حکم آمده از خالق دادار ، محمد
ابلاغ کن از لعل گهربار ، محمد
ای دست خداوند تو را یار ، محمد
برگیر عنان ناقه نگهدار ، محمد
مگذار رود قافله مگذار ، محمد
فریاد ز اعماق وجود آر ، محمد
اعلام کن این حکم خداوند غدیر است
بعد از تو علی بر همه خلق امیر است
او شیر خدا فاتح پیکار تو بوده
جان بر کف و پیوسته خریدار تو بوده
در غزوه ، احزاب و احد یار تو بوده
در حمله اشرار طرفدار تو بوده
در غار حرا شمع شمع شب تار تو بوده
شمشیر تو و خالق دادار تو بوده
این است که یک لحظه تو را ترک نگفته
این است که در موج خطر جای تو خفته
باران شدم از شوق پریدن به هوایت
شد کفتر بیگنبدِ تو، باز رهایت
ای صاحب آن «جامعه» پر شده از عشق!
خالی است چرا این همه در جامعه جایت؟
گفتی: «فَتَحَ اللهُ بِکُم» پنجره وا شد
گفتی: «و بِکُم یَختِم» و دل کرد هوایت
کی میرسد آن «اَشرَقَتِ الارض» بنورت
کی مست شود جامعه از جام دعایت
هر نیمه شب از ذکر تو روشن شده عالم
مستند ملائک همه از عطر عبایت
در بزم شراب آه! بگو مستِ خدایی
شاید متوکل کند اینگونه رهایت
رخصت بده یک لحظه که این پرده بیفتد
تا کاخ و ستونهاش بیفتند به پایت
وقتی که امامی و علی هم شده نامت
پیداست که در سامره شاهست، گدایت
یاد نجف افتادم و اشکم شده جاری
کو گنبد و گلدسته و ایوان طلایت؟
«اَنتم شُفَعائی» خبری بود که ما را
بُرد از دل شب تا سحری پشت صدایت
آه از تو چه پنهان، ... چه بگویم... فقط اکنون
دست من و دامان تو و لطف خدایت
(قاسم صرافان)
در منابع حدیثی پیرامون ارزش حب پنج تن آل عبا آمده است: «رسول اللَّه(ص) دست امام حسن(ع) و امام حسین(ع)را در دست داشت و میفرمود که: هر که من و این دو و پدر و مادر ایشان را دوست داشته باشد، فردا در قیامت با من در یک درجه باشد». این حدیث در منابع شیعه و سنی نقل شده است.
همچنین در منابع نقل شده که وقتی نصر بن علی جهضمی که از محدثان بزرگ اهل سنت نیز هست، این حدیث را بیان داشت متوکل دستور داد او را هزار تازیانه بزنند، اما بعد از این دستور، جعفر بن عبدالواحد، به متوکل گفت که او از اهل سنت میباشد و متوکل گمان کرده بود که او شیعه است؛ اما بعد از اینکه فهمید از اهل سنت است، رهایش کرد.