از من نیاز می رسد و از تو ناز، آه
درد سری شده سفر کربلای من
دلم خیلی گرفته، زندگیم شده قفس! کسی نیست بهم بگه آخه به تو هم میگن نوکر!
نوکری که ارباب نگاش نکنه چه فایده داره، البته نوکری که نوکری بلد نباشه از چشم ارباب میفته وگرنه ...
هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر!
مولا گرفته ای ز عنایت رها مکن!
از اونجایی که (من زار زائرنا کمن زارنا )منم میرم به استقبال زوار ارباب که از کربلا برمی گردن ولی دلم خیلی می گیره، پس کی ....
این روزی کرببلای ما چه شد پس
آقا بگو وقت قرار ما چه شد پس