خواندم چگونه پیر شدی در جوانی ات!
دارم ز غصه های شما گریه می کنم
در مجلس عزای شما گریه می کنم
امشب فقط برای شما گریه می کنم
عطر گلاب مرقدتان بر مشام خورد
در گوشه ی سرای شما گریه می کنم
چون اشک بین روضه به هر درد مرهم است
با نیت شفای شما گریه می کنم
با بال های بی رمق اشک دیده ام
در مشرق هوای شما گریه می کنم
من هم مسافرم، وطنم مشهد الرضا ست
دنبال رد پای شما گریه می کنم
خواندم چگونه پیر شدی در جوانی ات!
دارم ز غصه های شما گریه می کنم
عمری برای هجر پدر گریه کرده ای
امشب منم به جای شما گریه می کنم
*******
در سردسیر شهر دل، روح بهاری
در شوره زار سینه ی من چشمه ساری
می خواهی امشب بر کویر دیده گانم
با روضه هایت باغی از شبنم بکاری
سهم تو از ارث پدر، خونجگر بود
از کودکی در ماتم او سوگواری
منزل به منزل در پی دلدار رفتی
در دشت های عاشقی محمل سواری
داغ عزیزانت بلای جان تان شد
تو زخمی تیغ جفای روزگاری
تا مقصدت مشهد، دگر راهی نمانده
ای کاش می شد اندکی طاقت بیاری
می سوختی از آتش تب، بین بستر
دلخسته راضی به رضای کردگاری
باید بیاید دلبرت، باید بیاید
در آخرین ساعات هم امید واری
چشمان اشک آلوده ات را تا دم مرگ
یک لحظه هم از درب حجره بر نداری
نام رضا از روی لب هایت نیفتد
با اینکه رو به قبله و در احتضاری!
تو یادگار دلبرت را مثل زینب
با گریه روی سینه ی خود می فشاری
دیگر مخور غم، چون سرت را ای کریمه
بر دامن زهرای اطهر می گذاری
شاعر: وحید قاسمی