*برنامه جلسات مداحی لیالی قدر
ذاکر اهل بیت(ع) کربلایی حسن نجف زاده *
مراسم ویژه احیای شبهای قدر و عزاداری شهادت امیرالمؤمنین علی(ع)
*****************************************************
شب 19 رمضان؛
سه قلعه - مسجد صاحب الزمان(عج)، از ساعت 11:30
***********************************************
شب 20 رمضان (مناجات امیرالمؤمنین)؛
سرایان - هیئت جنةالبقیع، از ساعت 10:30
*************************************
شب 21 رمضان؛
باغستان علیاء فردوس - هیئت ابالفضلی، از ساعت 12
فردوس - مصلی نماز جمعه، از ساعت 1 بامداد
*****************************************
روز 21 رمضان، عصر شهادت امیرالمؤمنین(ع) ویژه بانوان؛
سرایان - مسجد حضرت فاطمه(س)، از ساعت 17:30
**********************************************
شب 23 رمضان؛
سه قلعه - مسجد صاحب الزمان(عج)، از ساعت 11:30
سرایان - مسجد جامع، از ساعت 1 بامداد
************************************
دریافت
حجم: 2.92 مگابایت
بیا آبرو بخر، منو کربلا ببر...
شور پایانی شب وفات شهادت گونه حضرت زینب کبری سلام الله علیها
هیئت دانشجویی مکتب الحسن (ع) - دانشکده کشاورزی سرایان
حسّ باران در نگاه ساده ات
شوق رفتن در مسیر جاده ات
مبدا مشهد، مقصد من کاظمین
نقشه ی راهم گل سجاده ات...
روز عاشورا، مادرم گفت: «برو روضه گوش کن تا چند کلام حرف حساب بشنوی». گفتم: من حالا کاری دارم بعد خواهم رفت.
رفتم اتاق، اما خودم ناراحت شدم. حال عجیبی به من دست داد، قلم را برداشتم و تابلوی «عصر عاشورا» را شروع کردم. قلم را که برداشتم همین تابلو شد که الان هست، بدون هیچ تغییری.
مادرم که برگشت، به او گفتم: « من روضه ام را خواندم ».
وی ادامه میدهد: الان که بعد از ۳۰ سال به این تابلو نگاه میکنم، میبینم اگر میخواستم این کار را امروز بکشم، باز هم همین تابلو به وجود میآمد، بدون هیچ تغییری. یک چیزی دارد این تابلو که خود من هم گریهام میگیرد
همین که سوی حرم اسب بی سوار آمد
مرا مصیبت بی انتها به بار آمد...
اعلام کن این حکم خداوند غدیر است
بعد از تو علی بر همه ی خلق امیر است
فردوس به صحرای کویر آمده امروز
یا با نفس صبح عبیر آمده امروز
فرمان ز خداوند غدیر آمده امروز
پیغمبر اسلام بشیر آمده امروز
عید است ولی عید غدیر آمده امروز
حیدر به همه خلق امیر آمده امروز
اصحاب ، رس رود ارس را بگذارید
در عید علی دل به محمد بسپارید
عید است ولی عید خداوند قدیر است
عیدی است که پیغمبر اسلام بشیر است
عیدی است که حیدر به همه خلق امیر است
عیدی است که بر جان عدو نار سعیر است
این عید نه نوروز، نه مرداد، نه تیر است
این عید غدیر است غدیر است غدیر است
حق است که از پاره دل گل بفشانید
تا عیدی خود را ز محمد بستانید
عیدی که ز معبود رضایت شده کامل
انوار جهانگیر هدایت شده کامل
از سوی خدا لطف و عنایت شده کامل
با نطق نبی امر وصایت شده کامل
آئین پیمبر به نهایت شده کامل
ابلاغ رسالت به ولایت شده کامل
جبریل دل از خواجه عالم برباید
با نغمه اکلمت لکم دینکم آید
حکم آمده از خالق دادار ، محمد
ابلاغ کن از لعل گهربار ، محمد
ای دست خداوند تو را یار ، محمد
برگیر عنان ناقه نگهدار ، محمد
مگذار رود قافله مگذار ، محمد
فریاد ز اعماق وجود آر ، محمد
اعلام کن این حکم خداوند غدیر است
بعد از تو علی بر همه خلق امیر است
او شیر خدا فاتح پیکار تو بوده
جان بر کف و پیوسته خریدار تو بوده
در غزوه ، احزاب و احد یار تو بوده
در حمله اشرار طرفدار تو بوده
در غار حرا شمع شمع شب تار تو بوده
شمشیر تو و خالق دادار تو بوده
این است که یک لحظه تو را ترک نگفته
این است که در موج خطر جای تو خفته
با اینکه روضه خوانم و می خوانم از شما
فهمیده ام که هیچ نمی دانم از شما
یا ایها العزیز ! ذلیل معاصی ام
باید ز شرم چهره بپوشانم از شما
می ترسم از رسیدن آن جمعه ای که من
جای سلام ، روی بگردانم از شما
رویی نمانده است به چشمت نظر کنم
پس بی دلیل نیست گریزانم از شما
من اصل انتظار تو را برده ام ز یاد
با انتظارهای فراوانم از شما
من نان به نرخ نام تو خوردم ، حلال کن
محض رضای ذائقه می خوانم از شما
مباد آنکه عبای تو یک کنار بیفتد
میان راه ، تن تو بی اختیار بیفتد
تو را خمیده خمیده میان کوچه کشیدند
که آبروی نجیبت از اعتبار بیفتد
دگر غرور تو را چاره جز شکسته شدن نیست
اگر محاسن تو دست این سوار بیفتد
توقع اثری غیر آبله نتوان داشت
مسیر پای برهنه ت اگر به خار بیفتد
چه خوب شد که لباست به میخ در نگرفت و ...
چه خوب شد که نشد پهلویت ز کار بیفتد
اگر چه سوخت حریمت ولی ندید نگاهت
ز گوش دخترکان تو گوشوار بیفتد
هنوز هم که هنوز است جلوه های تو جاریست
که آفتاب ، محال است در حصار بیفتد...
آجرک الله یا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
هر صبح و شام گریه کنم من برای تو
بر آن غروب پر غم کرب و بلای تو
بر آن دمی که مثل مدینه شرر زدند
بر گوشه های چادر و بر خیمه های تو
وقتی که چشم غارت دشمن به خیمه رفت
دیدم میان تیغ و سنان دست و پای تو
گریه کنم برای تنت زیر دست و پا
بر جسم پاره پاره و از هم جدای تو
من را کشد اسارت زینب به سلسله
از کربلا به کوفه و شام بلای تو
گاهی به روی نیزه و گاهی دل تنور
آتش گرفته قلبم از این ماجرای تو
تنگ غروب و گودی گودال و قتلگاه
روضه گرفته حضرت زهرا برای تو
آن روضه ای که با لب تشنه به روی خاک
ظالم برید رأس تو را از قفای تو
از من نیاز می رسد و از تو ناز، آه
درد سری شده سفر کربلای من
دلم خیلی گرفته، زندگیم شده قفس! کسی نیست بهم بگه آخه به تو هم میگن نوکر!
نوکری که ارباب نگاش نکنه چه فایده داره، البته نوکری که نوکری بلد نباشه از چشم ارباب میفته وگرنه ...
هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر!
مولا گرفته ای ز عنایت رها مکن!
از اونجایی که (من زار زائرنا کمن زارنا )منم میرم به استقبال زوار ارباب که از کربلا برمی گردن ولی دلم خیلی می گیره، پس کی ....
این روزی کرببلای ما چه شد پس
آقا بگو وقت قرار ما چه شد پس