مرحوم آیت الله العظمی اراکی (ره) میفرمایند:
شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت.
پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
چشمی که از روایت این روضه ها تر است
"فردا کنار فاطمه با آبرو تر است"
عمری به گریه در پی دلدار بوده ایم
روز جزا پی من و تو چشم دلبر است
اصلا عجیب نیست که او را ندیده ایم
چشمی که دیده روی مهش چشم دیگر است
ما را شکسته سینه و بی سر قبول کن
وقتی که جسم زخمی ارباب بی سر است
اصلا اگر بهشت کنار تو نیستیم
دوزخ برای عاشق مهجور بهتر است
هنگام مرگ اگر برسد داد می زنم...
زیباترین دقایق من آنِ آخر است
شاعر:ناشناس
خرابه است و شب و سینه ای که پُر درد است
به عکس روز گذشته هوا عجب سرد است
ستاره ها همه از حال من خبر دارند
به قلب کوچک من آسمانی از درد است
گل بهشت حسینم ز بس نخوردم آب
خزان به دیدنم آمد که چهره ام زرد است
به پیش ضربت دشمن سپر برایم شد
قسم به جان عمویم که عمه ام مرد است
نسیم می وزد و صورتم چه می سوزد
خدا کند که بمیرد سرم چه آورده است!
(سیدمحمدجوادی)
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
عباس من! دیدی اما مانند خواهر ندیدی
آن صورت مهربان را، محبوب هر دو جهان را
وقتی غریبانه میرفت بی یار و یاور ندیدی
آری در آوردن تیر بی دست از دیده سخت است
اما در آوردن تیر از نای اصغر ندیدی
حیرانی یک پدر را با نعش نوزاد بر دست
آن بهت و ناباوری را در چشم مادر ندیدی
شد پیش تو نا امیدی تیر نشسته به مشکت
مثل من اطراف عشقت انبوه لشکر ندیدی
بر گودی گرم گودال خوب است چشمت نیفتاد
چون چشم ناباور من دستی به خنجر ندیدی
دلخونی اما برادر دلخونتر از من کسی نیست
آخر تو بر خاک صحرا مولای بی سر ندیدی
قلبت نشد پاره پاره، آن شب خرابه نبودی
آنجا سر یک پدر را در دست دختر ندیدی
سقا! تو ساغر ندیدی، در تشت زر، سر ندیدی
جای نیِ خیزران بر لبهای دلبر ندیدی
قاسم صرافان
اجرا شده توسط حسن نجف زاده در حسینیه معراج الشهدا شهرستان فردوس
شب تاسوعا محرم 92
که البته تا چند روز آینده صوت مداحی های محرم 92 رو می ذارم یاحق
چه غم اگر، که نگاه همه جوابم کرد
نگاه مادرت امسال هم حسابم کرد
دعای مادر تو بود و آمین رسول
خدا برای عزای تو مستجابم کرد
بگو بهشت که بر ما قلم کشد زهرا
برای خاک حسینیه انتخابم کرد
مرا نوشت کبوتر، به کربلایم برد
مرا نوشت بگریم، خودش گلابم کرد
نفس بده که بسوزم، من از نفسهایت
که سنگ بودم و داغ حسین آبم کرد
غبار بودم و شش گوشه اش، عقیقم ساخت
گناه بودم و لطف شما ثوابم کرد
حسین کُشت تو را بس که میکنی گریه
تو هم مرا بکش آقا، که غم خرابم کرد
دلم قرار ندارد گمان کنم امشب
که آه تو پُر دلشوره ی ربابم کرد
(علی اکبر لطیفیان)
ای داغدار اصلی این روضه ها بیا
صاحب عزای ماتم کرب و بلا بیا
تنها اُمید خلق جهان یابن فاطمه!
ای منتهای آرزوی اولیاء بیا
بالا گرفته ایم برایت دو دست را
ای مردِ مستجابِ قنوت و دعا بیا
فهمیده ایم با همه دنیا غریبه ای
دیگر به جان مادرت ای آشنا بیا
از هیچکس به جز تو نداریم انتظار
بر دستهای توست فقط چشم ما بیا
هفته به هفته می گذرد با خیال تو
پس لا اقل به حرمت خون خدا بیا
بیش از هزار سال تو خون گریه کرده ای
ای خون جگر ز قامت زینب بیا بیا...
عرض ارادت کم ما را قبول کن
امسال هم محرم ما را قبول کن
جایی نداشتیم اگراین روضه ها نبود
عشقی نبود اگر غم کرب و بلا نبود
از دستمال اشک تو خونابه میچکد
آقا! مگر به زخم دو چشمت دوا نبود؟
من را کسی به قدر دو گندم نمیخرید
این چشم اگر به خیمه ی تان آشنا نبود
بر ما ز آبروی خودت خرج کرده ای
ای وای اگر که لطف نگاه شما نبود
از ما مگیر یک نفس این "یا حسین" را
آقا! حسین گفتنِ ما دست ما نبود
ما با لباس نوکری اش زنده مانده ایم
عمری نبود اگر غم ارباب ما نبود...
اعلام کن این حکم خداوند غدیر است
بعد از تو علی بر همه ی خلق امیر است
فردوس به صحرای کویر آمده امروز
یا با نفس صبح عبیر آمده امروز
فرمان ز خداوند غدیر آمده امروز
پیغمبر اسلام بشیر آمده امروز
عید است ولی عید غدیر آمده امروز
حیدر به همه خلق امیر آمده امروز
اصحاب ، رس رود ارس را بگذارید
در عید علی دل به محمد بسپارید
عید است ولی عید خداوند قدیر است
عیدی است که پیغمبر اسلام بشیر است
عیدی است که حیدر به همه خلق امیر است
عیدی است که بر جان عدو نار سعیر است
این عید نه نوروز، نه مرداد، نه تیر است
این عید غدیر است غدیر است غدیر است
حق است که از پاره دل گل بفشانید
تا عیدی خود را ز محمد بستانید
عیدی که ز معبود رضایت شده کامل
انوار جهانگیر هدایت شده کامل
از سوی خدا لطف و عنایت شده کامل
با نطق نبی امر وصایت شده کامل
آئین پیمبر به نهایت شده کامل
ابلاغ رسالت به ولایت شده کامل
جبریل دل از خواجه عالم برباید
با نغمه اکلمت لکم دینکم آید
حکم آمده از خالق دادار ، محمد
ابلاغ کن از لعل گهربار ، محمد
ای دست خداوند تو را یار ، محمد
برگیر عنان ناقه نگهدار ، محمد
مگذار رود قافله مگذار ، محمد
فریاد ز اعماق وجود آر ، محمد
اعلام کن این حکم خداوند غدیر است
بعد از تو علی بر همه خلق امیر است
او شیر خدا فاتح پیکار تو بوده
جان بر کف و پیوسته خریدار تو بوده
در غزوه ، احزاب و احد یار تو بوده
در حمله اشرار طرفدار تو بوده
در غار حرا شمع شمع شب تار تو بوده
شمشیر تو و خالق دادار تو بوده
این است که یک لحظه تو را ترک نگفته
این است که در موج خطر جای تو خفته
باران شدم از شوق پریدن به هوایت
شد کفتر بیگنبدِ تو، باز رهایت
ای صاحب آن «جامعه» پر شده از عشق!
خالی است چرا این همه در جامعه جایت؟
گفتی: «فَتَحَ اللهُ بِکُم» پنجره وا شد
گفتی: «و بِکُم یَختِم» و دل کرد هوایت
کی میرسد آن «اَشرَقَتِ الارض» بنورت
کی مست شود جامعه از جام دعایت
هر نیمه شب از ذکر تو روشن شده عالم
مستند ملائک همه از عطر عبایت
در بزم شراب آه! بگو مستِ خدایی
شاید متوکل کند اینگونه رهایت
رخصت بده یک لحظه که این پرده بیفتد
تا کاخ و ستونهاش بیفتند به پایت
وقتی که امامی و علی هم شده نامت
پیداست که در سامره شاهست، گدایت
یاد نجف افتادم و اشکم شده جاری
کو گنبد و گلدسته و ایوان طلایت؟
«اَنتم شُفَعائی» خبری بود که ما را
بُرد از دل شب تا سحری پشت صدایت
آه از تو چه پنهان، ... چه بگویم... فقط اکنون
دست من و دامان تو و لطف خدایت
(قاسم صرافان)
در منابع حدیثی پیرامون ارزش حب پنج تن آل عبا آمده است: «رسول اللَّه(ص) دست امام حسن(ع) و امام حسین(ع)را در دست داشت و میفرمود که: هر که من و این دو و پدر و مادر ایشان را دوست داشته باشد، فردا در قیامت با من در یک درجه باشد». این حدیث در منابع شیعه و سنی نقل شده است.
همچنین در منابع نقل شده که وقتی نصر بن علی جهضمی که از محدثان بزرگ اهل سنت نیز هست، این حدیث را بیان داشت متوکل دستور داد او را هزار تازیانه بزنند، اما بعد از این دستور، جعفر بن عبدالواحد، به متوکل گفت که او از اهل سنت میباشد و متوکل گمان کرده بود که او شیعه است؛ اما بعد از اینکه فهمید از اهل سنت است، رهایش کرد.
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره می زنند ... مریضی شفا گرفت
دیدی که سنگ در دل آیینه آب شد
دیدی که آب حاجت آیینه را گرفت
خورشید و آمد و به ضریح تو سجده کرد
اینجا برای صبح خودش روشنا گرفت
پیغمبری رسید و در این صحن پر ز نور
در هر رواق خلوت غار حرا گرفت
از آن طرف فرشته ای از آسمان رسید
پروانه وار گشت و سلام مرا گرفت
زیر پرش نهاد و به سمت خدا پرید
تقدیم حق نمود و سپس ارتقا گرفت
چشمی کنار این همه باور نشست و بعد
عکسی به یادگار از این صحنه ها گرفت
دارم قدم قدم به تو نزدیک می شوم
شعرم تمام فاصله ها را فرا گرفت
دارم به سمت پنجره فولاد می روم
جایی که دل شکست و مریضی شفا گرفت
( رحمان نوازنی )
با اینکه روضه خوانم و می خوانم از شما
فهمیده ام که هیچ نمی دانم از شما
یا ایها العزیز ! ذلیل معاصی ام
باید ز شرم چهره بپوشانم از شما
می ترسم از رسیدن آن جمعه ای که من
جای سلام ، روی بگردانم از شما
رویی نمانده است به چشمت نظر کنم
پس بی دلیل نیست گریزانم از شما
من اصل انتظار تو را برده ام ز یاد
با انتظارهای فراوانم از شما
من نان به نرخ نام تو خوردم ، حلال کن
محض رضای ذائقه می خوانم از شما
مباد آنکه عبای تو یک کنار بیفتد
میان راه ، تن تو بی اختیار بیفتد
تو را خمیده خمیده میان کوچه کشیدند
که آبروی نجیبت از اعتبار بیفتد
دگر غرور تو را چاره جز شکسته شدن نیست
اگر محاسن تو دست این سوار بیفتد
توقع اثری غیر آبله نتوان داشت
مسیر پای برهنه ت اگر به خار بیفتد
چه خوب شد که لباست به میخ در نگرفت و ...
چه خوب شد که نشد پهلویت ز کار بیفتد
اگر چه سوخت حریمت ولی ندید نگاهت
ز گوش دخترکان تو گوشوار بیفتد
هنوز هم که هنوز است جلوه های تو جاریست
که آفتاب ، محال است در حصار بیفتد...
آجرک الله یا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
هر صبح و شام گریه کنم من برای تو
بر آن غروب پر غم کرب و بلای تو
بر آن دمی که مثل مدینه شرر زدند
بر گوشه های چادر و بر خیمه های تو
وقتی که چشم غارت دشمن به خیمه رفت
دیدم میان تیغ و سنان دست و پای تو
گریه کنم برای تنت زیر دست و پا
بر جسم پاره پاره و از هم جدای تو
من را کشد اسارت زینب به سلسله
از کربلا به کوفه و شام بلای تو
گاهی به روی نیزه و گاهی دل تنور
آتش گرفته قلبم از این ماجرای تو
تنگ غروب و گودی گودال و قتلگاه
روضه گرفته حضرت زهرا برای تو
آن روضه ای که با لب تشنه به روی خاک
ظالم برید رأس تو را از قفای تو
گوشه چشمی اگر از جانب دلبر برسد
دست من نیز به آن چشمه ی کوثر برسد
اگر از شانه ی من بار گنه بردارد
پای این بنده هم از عرش فراتر برسد
باز هم توبه شکستم بگذارید فقط
باز هم فرصت یک توبه ی دیگر برسد
همه ی ترس من این است که هنگام گناه
عمر این بنده ی آلوده به آخر برسد
بس که آلوده ام أبکی لخروج نفسی
وای از آن لحظه ی سختی که اجل سر برسد
همه ی خواهشم این است که در موقع مرگ
سر این بنده روی دامن حیدر برسد
مطمئنم که در آن لحظه ی سخت و حساس
حضرت فاطمه با آل پیمبر برسد
چادر مادر ما کار خودش را بکند
بگذارید فقط لحظه ی محشر برسد
مثل هر دفعه به ارباب توسل کردم
حتماَ ارباب به داد دل نوکر برسد...
از من نیاز می رسد و از تو ناز، آه
درد سری شده سفر کربلای من
دلم خیلی گرفته، زندگیم شده قفس! کسی نیست بهم بگه آخه به تو هم میگن نوکر!
نوکری که ارباب نگاش نکنه چه فایده داره، البته نوکری که نوکری بلد نباشه از چشم ارباب میفته وگرنه ...
هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر!
مولا گرفته ای ز عنایت رها مکن!
از اونجایی که (من زار زائرنا کمن زارنا )منم میرم به استقبال زوار ارباب که از کربلا برمی گردن ولی دلم خیلی می گیره، پس کی ....
این روزی کرببلای ما چه شد پس
آقا بگو وقت قرار ما چه شد پس