باز هم پشت در خانه صدا پیچیده
بوی دود است که در بیت ولا پیچیده
عده ای بی سر و پا دور حرم جمع شدند
باز هم، همهمه در کوچه ی ما پیچیده
آن طرف نعره شیطانیِ "آتش بزنید"
این طرف صوت مناجات و دعا پیچیده
خلوت پیرترین مرد مناجات شکست
حرف حمله ست که در زمزمه ها پیچیده
چکمه از پای درآرید حرم محترم است
عطرِ سجادۀ آقا کفِ پا پیچیده
آبرو دارد و پیراهنِ او را نکشید
پیرمرد است به پاهاش رَدا پیچیده
دور تا دور گلویش شده زخمی، بس کن
خُب! ببین گوشه ی عمامه کجا پیچیده
بین درگاهی خانه نفسش بَند آمد
گوئیا زمزمه ی "فضه بیا" پیچیده
شکر حق روسریِ دختری آتش نگرفت
چه صداهاست که در کرببلا پیچیده
دختری داد زد: عمه! عموعباس کجاست؟
به پر و پای همه شمر چرا پیچیده؟
هر چه سر بود که اینان همه بر نیزه زدند
پس چرا حرمله دور شهدا پیچیده؟
یک نفر نیست بگیرد جلوی چشم رباب
یک سری را به سرِ نیزه جدا پیچیده...
(قاسم نعمتی)